♦ سرکار خانخانان فرمود فردا باید برویم در عمارت چهل ستون و اعیان و اشراف شهر را هم اخبار نماییم در ملاءعام فرمایش اولیای دولت قاهره را به مردم برسانی که مردم آسوده شده از این تیر و تفنگ انداختن دست بردارند و این ولایت آرامی بگیرد… ♦ میرزا تقی خان به اسعد پاشا و قاضی گفت دیگر این چه خیال تازهای است که نمودهاید. اگر حالا جبرئیل نازل شود که لباس عثمانی بپوشید و به این لباس شما را به بهشت میبرم، این ننگ را برای دولت علّیه نمیپسندم و از آن بهشت میگذرم… ♦ پس از وصول بیمحابا و درنگ، جنگ درانداختیم و از طرفین کشش و کوشش بسیار شد تا از میامن اقبال سلطانی آنها را شکستیم و با فتح و فیروزی رو به اردو مراجعت کردیم… ♦ در پنج فرسنگی جادّه از خرابههای یک کاروانسرایی میگذرد از قراری که مشخص میشود از منزل تا اینجا خالی از سکنه است و آب هم نیست. منزل مذکور یک کاروانسرا و یک چاپارخانه دارد. آبانباری هست که از آب باران پر میکنند…
0 نظر