تاریخ نگاران رسمی بسیاری از عناصر حیاتی و مهم جنبش جنگل را نادیده گرفته اند. گویی آنها، به قول دکارت، «پست ترین و کم آوازه ترین» بخش های آن تاریخ بودند. در سراسر این کتاب توجه خواننده را به سانسور سفت و سختی که بر اسناد بایگانی های مربوط به تاریخ ایران اعمال می شده است و برخورد ایدئولوژیک و مغرضانه بسیاری از پژوهشگران جلب کرده ایم. اگر تجربه ی ایران در قرن بیستم و نتایج فاجعه بارش دلالت بر چیزی داشته باشد، اکنون وقت آن رسیده که این تاریخ را در تمامیت آن بازسازی کنیم، تا بتوانیم از مزایای آگاهی کامل تاریخی برخوردار شویم. تا آنجا که به ایرانیان مربوط می شود، اگر درباره ی جنبش جنگل اسطوره پردازی نمی شد، بلکه به عنوان یک درس تاریخی مورد بررسی قرار می گرفت، چهبسا بسیاری از خطاهای نسل های پس از جنگ جهانی دوم قابل اجتناب بود. بنابراین، می توانیم دریابیم که چگونه ایدئولوژیک کردن تاریخ چون مانعی در راه آگاهی تاریخی عمل می کند. در ارتباط با ظهور نهادهای دموکراتیک در ایران، جنبش انقلابی مورد نظر در این کتاب یک نکته ی مهم تاریخی را نشان می دهد: اینکه مخالفت با تهاجم و اشغال خارجی از طریق مبارزه ی مسلحانه ی تمام عیار یا مقاومت در برابر سیطره ی سیاسی و فرهنگی بیگانه در سطح عاطفی و اخلاقی، هرچند لازم، اما بههیچوجه برای آزادی کامل و متعالی کافی نیست. حتی این رویکرد ممکن است، ندانسته و در صورت همراه نبودن با یک حس نیرومند مسئولیت اجتماعی و درک تاریخی هوشمندانه از دگرگونی های سامانین مبتنی بر واقعیات اجتماعی کاملا مطالعه شده و نه اولویت های آیینی یا ایدئولوژیک، در خدمت هدف های زیان بار از کار درآید. پس تجربه ی جنبش مورد نظر ما تأکیدی است بر آنکه میهن دوستی ایرانی باید برحسب مسئولیت نسبت به جامعه، رفاه مادی، امنیت و نیازهای فکری اعضای آن از نو تعریف شود.
0 نظر