مرد: من تو زندگی خیلی امید داشتهام. همیشه امید باطل داشتهم. ما از مسیر کشتیای بخار دور افتادیم. من چیزی از دریانوردی نمیدونم با این حال شنیدم که رو عرشه میگفتن داریم از راهی میریم که کسی از اون نمیره. چرا این کارو کردیم نمیدونم. به گمانم ناخدا میخواست میونبر بزنه. فقط خودش میدونست چی تو سرشه. در هر سه این نمایشنامهها اشخاص در موقعیتی نسبتا بیهودهگیر میافتند. اینجا محل رو به رو شدن با واقعیتی است که با شدت و خشونت هر چه تمامتر پرده پندار را در پیش آنها میدرد. آنچه قبلا به چشم آنها دلفریب و زیبا میآمد اکنون به یکباره از ارزش میافتد . در تشنگی آفتاب سوزان حقیقت چشم را خیره میکند و در دو نمایشنامه دیگر افراد بر اثر خطای خود ناگاه و بیحفاظ در برابر تند بادی میایستند که آنها را به ورطه نابودی میکشاند. حقیقت گاه چندان بیرحم میگشاید که تصور آن نیز دشوار است.
آدرس : تهران - محله دانشگاه تهران – خيابان ايتاليا – خيابان فلسطين – پلاك 380
تلفن : 021-88989543 , 021-88961303
پست الکترونیک :
0 نظر