فروشنده و میلیونر: درس‌هایی برای رسیدن به موفقیت و ثروت

کد شناسه :124225
فروشنده و میلیونر: درس‌هایی برای رسیدن به موفقیت و ثروت
موجود نیست

سیمون مارتین که به مدت پنج‌سال در یک شرکت کار می‌کرد، یک روز طی جلسه هیات مدیره اخراج شد. او در حالی که با ناامیدی در خیابان‌ها قدم می‌زد، با یک مرد گدا، که مردم او را «میلیونر» می‌نامیدند، آشنا شد. «میلیونر» بعد از دریافتن ماجرای اخراج «سیمون»، به او گفت شک نکند که این بهترین حالت ممکن برای او بوده و حالا او نباید ناامید باشد و با قدرت تمام از درون خود و ایمان به آن، به دنبال یک کار بهتر برود. بعد از گذشت شش هفته از دیدار سیمون با میلیونر و نیافتن کار، سیمون به نزد میلیونر بازگشت. او در حالی که با ناامیدی تمام از پذیرفته نشدن در مصاحبه‌های کاری برای میلونر حرف می‌زد، میلیونر به او گفت: برای رسیدن به هرچیز باید به آن ایمان قلبی داشته باشیم و یک ایده خوب برای آن بیابیم. حرف‌های او به سیمون آرامش موقتی داد. یک روز سیمون در حالی که مانند قبل به دنبال آگهی استخدام، روزنامه‌ها را زیر و رو می‌کرد، به فکر برپا کردن نمایشگاه حیوانات خانگی افتاد. سیمون تمام همت خود را به کار بست و غرفه‌ای اجاره کرد و قسمت زیادی از آن را به شرکت‌کنندگان اجاره داد. او با ایمان به حرف‌های میلیونر شروع به کار کرد. در روز اختتام نمایشگاه متصدی فروش بلیط به او خبر داد نمایشگاه او سی و پنج هزار بازدیدکننده داشته و او به سود کلانی رسیده است. آن مرد، به ظاهر گدا، در حالی که واقعا یک میلیونر بود، به خواست خدا سر راه سیمون قرار گرفت و به او آموخت که انسان باید ذهنش را روی موفقیت تمرکز کند و بعد به آن‌چه که می‌خواهد برسد و تنها باید ایمان قلبی داشته باشد و تمام سعی خود را به کار ببندد و هیچ‌گاه ناامید نگردد. نویسنده در این کتاب روش دست‌یابی به موفقیت و ثروت را در قالب داستان بازگو می‌کند (منبع: خانه کتاب، کتیبه 4)

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر