داستان «همهچیز را که تلفنی نمیشود گفت»، گفتوگوی تلفنی دو خواهر است. یکی از دخترها به مرد دوزنهای به نام آقایعقوب، داده شده است. یعقوب در زیرزمین مانند دراویش با عدهای نرهغول کارهای خلاف میکنند، و مواد میکشند، او توجهی به همسرش ندارد. اما دوباره سراغ زن اولش رفته است و زن به قدری ناراحت است که حتی گاهی به فکرش میرسد او را بکشد. پری، خواهر دوم با شرط و شروط به خانة شوهرش «محسن» رفته است. شرط آنها خدمتکاری برای پدر و مادر محسن در سه ماه از سال است. مادری که هیچ حریمی را نمیشناسد و مانند نوعروسان با محسن به سینما و گردش میپردازد. زن با سه بچه از صبح تا شب کار میکند و به آرتروز مبتلا شده است. هیچکدام از اطرافیان، حتی محسن به او توجهی نکرده و بیماری او را جدی نمیگیرند. در این کتاب داستانهای دیگری با عنوانهای در جادة عروسی، اسبابکشی، مادربزرگ، هوای رویت، برف و گرما، صدای برف و... به نگارش درآمده است. (منبع: خانه کتاب، کتیبه 4)
0 نظر