دیوید، فقط برای آن که نشان دهد جسور و نترس است، به چند نفر از دانشآموزان شرور مدرسه کمک میکند تا عصای خانم مسنی به نام "بیفیلد" را بدزدند. و این شروع تمام دردسرهایش است. مشکل بزرگ این است که هرآنچه تمام آن گروه با هم بر سر پیرزن آوردهاند، مشابهش برای دیوید اتفاق میافتد. او که به راستی باور کرده دچار نفرین شده، تمام جرات و جسارت خویش را از دست میدهد. دیوید که ذاتا پسر بدجنسی نیست؛ در قلب خویش از آنچه با خانم بیفیلد کردهاند متاسف است اما جرات معذرتخواهی را ندارد. او به آهستگی از دوستان شرور خویش فاصله گرفته و با چند تن دیگر دوست میشود. دوستان جدید وی سعی در کمک به او و باطل کردن نفرین دارند. اما سرانجام دیوید به این نتیجه میرسد که بهترین راه، عذرخواهی از خانم پیر و باز گرداندن عصا به او است. بنابراین، همرا با دوستان جدید خویش، راهی منزل سردسته بچههای ناآرام شده و پس از درگیری شدیدی عصا را پس گرفته و به خانم بیفیلد بازمیگرداند. پیرزن که به خوبی درک کرده دیوید چه پسر حساس و مهربانی است او و دوستانش را به منزل خویش دعوت کرده و چند ساعتی به خوبی آنها را سرگرم میکند. (منبع: خانه کتاب، کتیبه 4)
آدرس : تهران - محله دانشگاه تهران – خيابان ايتاليا – خيابان فلسطين – پلاك 380
تلفن : 021-88989543 , 021-88961303
پست الکترونیک :
0 نظر