«پنجرة پیامبر» روایت جوانی است که در آستانة 20 سالگی فشارهای درونی و بیرونی، مقاومتش را درهم شکسته است. او با آمدن کنار پنجره به این فکر میکند که درس خواندن، کار زیاد، دوستهای بیشمار و پول زیاد و نه هیچچیز دیگر گرهی از کارش نگشوده است. او همواره لحظاتی از خاطرات گذشتة خود را به یاد میآورد. اما در پایان با صدای بلند به خود میگوید: «در دنیایی که مردة تروتسکی و مارکس و فروید، پیامبر لقب میگیرد آیا زندة پنجرهای که با حرفهایی از جنس سکوت، انسانی تمام تحیر را از عبث به بعث و از پوچ به کوچ رهنمون میشود نمیتواند یک پیامبر باشد؟ اکنون تو پیامبر منی. پیامبر من آسمانی نیست. زمینی است. از زمین هیچگاه به آسمان نرفته است. هیچگاه از آسمان و آسمان رفتن چیزی به ما نمیگوید ولی همیشه رو به آسمان است و آسمان را نشان میدهد. پیامبری است که به ما گشوده میشود، با ما گشوده میشود و با ما نیز بسته میشود»(منبع: خانه کتاب، کتیبه 4)
آدرس : تهران - محله دانشگاه تهران – خيابان ايتاليا – خيابان فلسطين – پلاك 380
تلفن : 021-88989543 , 021-88961303
پست الکترونیک :
0 نظر