بیش از نیم قرن است که مارکسیسم جهان را به دو قطب عقیدتی متعارض تقسیم کرده و بر سرنوشت بسیاری از ملل تأثیری ژرف بر جا نهاده است. متأسفانه در کشورهای توسعه نیافته، آنچه مارکسیسم نامیده میشود بنابر گرایش عقیدتی افراد، یا در تمام زمینهها، از تاریخ و اقتصاد گرفته تا روانشناسی و هنر دارای راهبردهای مطلقاً صحیح است و یا به عکس، ابلیسی مادیگرا نشان داده میشود که جز تخریب تمدن و اخلاق بشر هدفی نداشته است. به همین دلیل، در حالی که کشورهای پیشرفتة صنعتی ظاهراً در شرف ورود به مرحلهای هستند که جدال بر سر اصول مارکسیسم، دیگر چندان ضروری جلوه نمیکند. آنچه که معمولاً منظور نمیشود، این نکته است که نظریة مارکس مانند هر نظریة اجتماعی ـ اقتصادیِ دیگری با تواناییها و محدودیتهای کاملاً سنجشپذیر مواجه است و شناخت مارکسیسم جز از راه مقایسه با دیگر انواعِ نظریهها و نقد و بررسی آن میسّر نمیشود. کتاب حاضر درصدد است تا به سادهترین وجه ممکن ، پیشینة نظری و بدنة اصلی نظریة اقتصادی مارکس را ارائه دهد. همچنین در بخشی از کتاب، تحت عنوان «امپریالیسم» عمده نظریههای مارکسیستی با نظریههای خودِ مارکس مقایسه شده و وجود تشابه و افتراق آنها طرح و تأثیرشان بر عمل مارکسیستی نشان داده شده است. ضمن آنکه در پایان کتاب، رابطة میان مارکسیسم و ملل توسعه نیافته نیز بررسی شده است. (منبع: خانه کتاب، کتیبه 4)
0 نظر