حمید رضایی، هنگامی که در یکی از مهمترین بازیهای تیم فوتبالش مصدوم شد، دیگر نتوانست بازی کند و برای همیشه فوتبال را کنار گذاشت. بعد از آن، در خیابان کریمخان آپارتمانی اجاره کرد و همانجا عاشق فریبا شد. او طبق آیینی هر شب ساعت دوازده شب، نامهای در سوراخ شیر آب دستشویی واحد خالی طبقة دوم میگذاشت و پریسا ساعت دوازده ظهر نامه را برمیداشت و نامة خود را به جای آن میگذشت. هیچکس از این نامهها و این روابط آیینی خبر نداشت. پس از چند ماه خانهنشینی حمید به دلیل مصدوم شدنش، باشگاه سابقش قراردادهای مالی مرا نادیده گرفت. حمید از باشگاه شکایت کرد و بعد از اتفاقاتی، باشگاه محکوم شد. پیرمرد روانکاوی هم هر صبح ساعت ده با حمید رضایی در همان واحد خالی به صحبت مینشستند. اما در یک جمعه، خبری از حمید نمیشود و صاحب خانه به همراه دکتر روانکاو به داخل خانه او میروند. چشم دکتر روانکاو به عکس سیاه و سفیدی میافتد و صاحبخانه جسد آغشته به خون حمید را میبیند که به ضرب گلوله جانباخته بود. اما قصة این قتل چه بود؟ ماجرایی است که در این کتاب میخوانیم. (منبع: خانه کتاب، کتیبه 4)
آدرس : تهران - محله دانشگاه تهران – خيابان ايتاليا – خيابان فلسطين – پلاك 380
تلفن : 021-88989543 , 021-88961303
پست الکترونیک :
0 نظر