«آوای گرسنگی» در پاریس دهة 1930 میگذرد و زندگی دختر جوانی به نام اتل را روایت میکند که باید خود و والدینش را که به دلیل مسایل سیاسی روز از هم دورافتادهاند و از یکدیگر کینه به دل گرفتهاند، نجات دهد. در داستان خانة ارغوانی اتل دهساله به همراه عمویش مسیو سلیمان که زمانی در کنگوی فرانسوی پزشک ارتش بود، برای دیدن چیزی که مسیو سلیمان قول داده به راه میافتد. جمعیت برای دیدن معبد بدلی آنگکوروات میروند که اصل معبد در کامبوج است. آن دو بر خلاف جهت جمعیت حرکت میکنند. چیزی که مسیو نشان میدهد خانهای بسیار ساده، از چوب روشن است، با حیاطی که به واسطة برج روشن میشود و در نوری ارغوانی و مرموز غوطهور است. چیزی شروع به لرزیدن میکند، یک چیز ناتمام و کمی جادویی، انگار اینجا همان معبد واقعی رهاشده در جنگل است. مسیو سلیمان غرق در هیجانات خود بیحرکت وسط حیات ایستاده است. اتل دستگیرش میشود: هیجانات عموی بزرگ است که او را میلرزاند. اگر مردی چنان بزرگ و چنان قدرتمند بیحرکت میماند پس در این خانه رازی پنهان است. رازی شگفتانگیز، خطرناک و ناپایدار. این کتاب در سال 2008 برندة جایزة نوبل ادبی شد. (منبع: خانه کتاب، کتیبه 4)
0 نظر