داستان «آذر» حکایت مردی است که همسرش آذر، بعد از پانزده سال زندگی مشترک برای اولینبار به همراه خانوادة خودش برای سفر سهروزه به مشهد رفته است و مرد اصرار کرده که با بچههایش باشد. زیرا در این مدت زندگی سهم آذر از بچهها بیشتر از او بوده است: مرد دوست دارد ببیند بچهها وقتی با مادرشان نیستند چهکار میکنند، جنس حرفهاشان با پدر تا آذر خیلی فرق میکند. مرد دلش برای آذر تنگ میشود، همة کارهای خانه را انجام میدهد و با خود میاندیشد که آذر در این موقعیتها به چه چیزی فکر میکند؟، خودش را به چه شکلی میبیند؟؛ مادر یا آذر؟! در این کتاب داستانهای دیگری از این خانواده با نامهای فرهاد، سهراب، گربه، پنجشنبهها، سیب و... میخوانیم (منبع: خانه کتاب، کتیبه 4)
آدرس : تهران - محله دانشگاه تهران – خيابان ايتاليا – خيابان فلسطين – پلاك 380
تلفن : 021-88989543 , 021-88961303
پست الکترونیک :
0 نظر