روزی تزار سه پرسش را مطرح میسازد تا هرکس میتواند، بهترین پاسخ را به آن بدهد. یکی این که کدام فرصت را برای شروع کارها نباید از دست داد؟ دیگری این که کدام افراد را باید برتر شمرد و به آنها توجه کرد؟ و سوم این که کدام کار از بقیه مهمتر است؟ او با شنیدن پاسخهای افراد گوناگون هیچیک از آنها را نپسندید و برای یافتن پاسخی قانعکننده به سمت راهبی فرزانه رهسپار میشود. تزار با ورود به کلبة راهب او را در حال کندن کرت مشاهده میکند و آنگاه پرسشهایش را مطرح میسازد، اما راهب در این حال تزار را به کندن دعوت میکند. راهب در همان حال با مردی که درحال دویدن به سمت کلبهاش بود مواجه میشود؛ مردی که قصد کشتن تزار را داشت اما به دست محافظان تزار زخمی شده بود. راهب با مشاهدة مرد زخمی اقدام به بستن زخمهای او میکند. روز بعد راهب در جواب پرسشهای تزار میگوید: اگر دیروز به جای کندن کرتها مرا تنها گذاشته بودی آن شخص به تو حمله میکرد، پس آن هنگام بهترین زمان برای کندن بود و من مهمترین کسی بودم که تو میبایست به او توجه میکردی و مهمترین کارت کمک به من بود. داستان مذکور با عنوان «سه پرسش» اثر «لئو تولستوی» یکی از داستانهای کوتاه مجموعة حاضر است. کتاب پس از درج مبحثی با نام «فلسفة تولستوی»، 30 داستان کوتاه از این نویسندة روسی قرن 19 را دربرمیگیرد. (منبع: خانه کتاب، کتیبه 4)
0 نظر