حاج امین، یکی از خیرین مدرسهساز، قصد دارد مدرسهای در جنوب شهر بسازد. بدینمنظور خانهها را با قیمت مناسب از مردم منطقه خریده و در این میان با مقاومت زنی با نام "زینت" مبنی بر عدم فروش خانهاش به حاج امین مواجه میشود. حاج امین که تا کنون زینت را ندیده و برای راضی کردن زینت همواره دوستانش را به سراغ او میفرستاده، اینبار خود به سراغ زینت میرود و با دیدن او این فکر به ذهنش خطور میکند که قبلا این زن را در جایی دیده است. تا این که زینت، به این نکته که قبلا خود، رقاصه بوده و در یک مجلس عروسی با حاج امین و پسرش، "کامران"، آشنا شده، اشاره میکند. زینت در ادامهی سخنان خویش، از این که حاج امین، پیشتر فردی کلاهبردار بوده و با دغلبازی در کار بساز و بفروشی به ثروت هنگفتی رسیده، و نیز از به سر بردن کامران، در نزد خویش و فرستادن او به آمریکا نزد سه برادرش برای ادامهی تحصیل یاد میکند. نیز میافزاید که کامران در آمریکا با دکتر چمران و حوادث ایران و جنگ تحمیلی آشنا شده و سپس به ایران بازگشته و پس از بازگشت در جنگ شرکت کرده است. زمانی که سخنان زینت به این قسمت میرسد، حاج امین با شوق فراوان از زینت میخواهد تا او را نزد کامران ببرد و در اینجاست که زینت، حاج امین را به آرامگاه کامران ـ که اکنون به شهادت رسیده ـ میبرد (منبع: خانه کتاب، کتیبه 4)
آدرس : تهران - محله دانشگاه تهران – خيابان ايتاليا – خيابان فلسطين – پلاك 380
تلفن : 021-88989543 , 021-88961303
پست الکترونیک :
0 نظر