زهره در روزهاي آغازين جنگ تحميلي و به هنگام بردن برادر و خواهر كوچكترش به مدرسه متوجه ميشود كه مدرسه به علت بمباران شب گذشته تعطيل شده است. او در حال بازگشت از مدرسه و با رسيدن به كوي طالقاني با مجروحان فراوان اين بمباران روبهرو ميشود و در همان حال به همراه خواهر و برادرش به كمك مجروحان ميشتابد. تا اين كه از جانب "محمد جهانآرا" ـ فرماندهي سپاه خرمشهر ـ دستور ميرسد كه در شهر خرمشهر به امدادگر نياز است. زهره به همراه فردي موسوم به "نجارزاده" كه بهيار بوده و عدهاي ديگر، گروه امداد تشكيل ميدهند. زهره در جنگ به تعمير كلاشينكف، تميز كردن و بردن اسلحه به مناطق جنگي و نيز مداواي مجروحان ميپردازد. تا اين كه يك روز به هنگام حمل اسلحه به مناطق جنگي، بر اثر اصابت گلولهاي مصدوم ميگردد. اما كمكم بهبود يافته و سرانجام با "حبيب مزعلي" ازدواج كرده و در يكي از خانههاي جنگزدگان در خرمشهر اسكان مييابد. داستان حاضر دربارهي يكي از امدادگران جنگ تحميلي با نام "زهره حسيني" است كه نويسنده طي آن نقش وي را به عنوان امدادگر از روزهاي اول جنگ تا زمان آزادسازي خرمشهر به تصوير ميكشد. (منبع: خانه كتاب، كتيبه 4)
آدرس : تهران - محله دانشگاه تهران – خيابان ايتاليا – خيابان فلسطين – پلاك 380
تلفن : 021-88989543 , 021-88961303
پست الکترونیک :
0 نظر