نویسنده در این رمان بر آن است با ترسیم محیط آشنای زندگی شهری و جامعهی معاصر، نگاهی انتقادی بر روابط و توهمهای اشخاص بیفکند و درعین حال، تصویری واقعگرا از عشق و روابط زن و مرد به دست دهد. این رمان، داستان آدمهایی است که از موقعیت رقم خوردهی روزگار درعذابند. آنان با هم زندگی نمیکنند، اما تنهایند. اشخاصی هستند که در پیروی از ایدهآلها به هدف دلخواه نرسیدهاند؛ آدمهایی هستند که در جست و جوی فضایی تقلا میکنند که بتوانند در آن آزادانهتر نفس بکشند، به دنبال مکانی هستند که بتوانند در آن جا تصویری واضحتر و واقعیتر از خود بیابند. این اشخاص در جریان این جست و جو شک میکند، خود را به نقد میکشند، تغییر مییابند و حتی دچار اشتباه میشوند و سرخوردگی ناشی از آن را با تمام وجود احساس میکنند، اما ناامید نمیشوند. شخصیتهای این داستان به خود وفا دارند و نیاز به زندگی بهتر را فراموش نمیکنند. ("تبت" کنایه از جغرافیایی است که در آن جا انسانها به طبیعت خود نزدیکترند، چهرهی یک رنگتر و صمیمانهتری از عشق را تجربه میکنند و بدین ترتیب، جوهر واقعی سرکوب شدهی وجودشان از نو پدیدار میشود). (منبع: خانه کتاب، کتیبه 4)
0 نظر