دو کودک فقیر، در شب کریسمس به تماشای جشن و پایکوبی خانهی همسایهی ثروتمند خویش نشستهاند که یک "پری" در برابر آنها ظاهر شده و از آندو میخواهد برای نجات جان دختر بیمارش "پرندهی آبی" را برایش پیدا کرده و به آنجا بیاورند. در این راه عدهی بسیاری با دو کودک همراه میشوند؛ از سگ و گربه گرفته تا نان، آتش، قند و آب. بچهها ابتدا وارد دنیای مردگان شده، پدربزرگ، مادربزرگ، خواهر و برادرهای درگذشتهی خویش را دیده و با آنها غذا میخورند. آنها در سفر خویش با مشکلات زیادی روبهرو میشوند؛ با تاریکی میجنگند. وارد جنگل شده و اسیر دست درختها و حیوانها میشوند و به سختی نجات مییابند به آینده سفر میکنند و کودکان منتظر به دنیا آمدن را از نزدیک میبینند. و بالاخره بدون این که پرندهی آبی واقعی را بیابند به خانهی خویش بازمیگردند. صبح فردا که از خواب برمیخیزند. زن همسایه به دیدن آنها آمده و از نوهاش که هنوز بیمار است و درخواست کرده تا بچهها پرندهی خویش را به او بدهند صحبت میکند. بچهها با درخواست نوهی زن همسایه موافقت میکنند. مدتی بعد زن با نوهاش که به طور کامل خوب شده و سلامت خویش را بازیافته وارد منزل آنها میشود. بچهها از شفا یافتن کودک بسیار خوشحال شده و به صحبت با او مشغول میشوند. اما ناگهان پرنده از یک لحظه غفلت دخترک استفاده کرده و به بیرون فرار میکند. "پرندهی آبی" نمایشنامهای فلسفی است که به شیوهی سمبلیسم عرضه شده و در پنج پرده و ده تابلو به رشتهی تحریر درآمده است. (منبع: خانه کتاب، کتیبه 4)
0 نظر