نگارنده با طرح مسئله دولت سیاسی و جامعه مدنی و پیشنهاد تعریف روشنی از مدرنیته سیاسی میکوشد .... تحول مدرنیته سیاسی را در جامعههای گوناگون [بررسی کند] موریس باربیه سنجههایی مانند وجود آزادیهای عمومی، تفکیک قوا، رایگیری همگانی، کثرتگرایی سیاسی، اولویت یابی حقوق و غیره را برای تعریف مدرنیته سیاسی بسنده نمیداند. از این رو، نخست دولت مدرن و دولت پیش مدرن و وجه تمایز آنها را مشخص میکند و سپس این گونه به تعریف مدرنیته سیاسی میپردازد: مدرنیته سیاسی به طور دقیق بر جدایی میان دولت سیاسی و جامعه مدنی میان پهنه عمومی و پهنه خصوصی و میان شهروند و فرد استوار است. این جدایی دستامده فرآیندی کم و بیش دراز آهنگ و دشورا بوده است و برای نخستین بار در پایان سده هجدهم و از راههای مختلف، اساسا در دو کشور ایالات متحده و فرانسه تحقق یافت. نویسنده آنگاه فرآیند تاریخی گذار از دولت پیش مدرن به دولت مدرن را تحلیل میکند؛ همچنین مرحله تثبیت و رشد و گسترش مدرنیته سیاسی را تبیین مینماید و سرانجام به بررسی موانعی میپردازد که به ویژه در سده بیستم در راه آن سربرآورد. موریس باربیه بر خلاف بسیاری از اندیشمندان غربی که توتالیتاریسم را یکی از نتیجههای مدرنیته سیاسی میداند به این پدیده هم چون نفی مدرنیته سیاسی مینگرد. افزون بر این، اهمیت کار نویسنده در این است که به بررسی و تحلیل مدرنیته سیاسی در جهان غرب بسنده نمیکند، بلکه به پیدایش، دگر شد، پیشرفت و دشواریهای مدرنیته سیاسی در دیگر کشورهای جهان به ویژه در آسیا و خاورمیانه میپردازد.... (منبع: خانه کتاب، کتیبه 4)
0 نظر